پيامهاي ارسالي
+
*دوستان لذت ببريد*
عکس:منطقه چهچهه
شهرستان کلات نادر
خراسان رضوي
*ايران*
مسافري از ...
92/3/17
مرتضي -2
بابا اين همه فوتوشاپپپپپپپپپپپه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
راحيل بانو
!...
راحيل بانو
اوهوم!ما رو هم دعوت کن.
مسافري از ...
چه خوشگل
+
يکي منو روشن کنه...کي به کيه؟!
آقاي ر تو مستندش قضيه هسته اي رو به نفع خودشون ضبط ميکنند..در صورتي که 90 درصد کاراي مفيد براي کاراي پيشبرد هسته اي در دولت 9 و 10 انجام شده..بعد وقتي تو مناظره آقاي جليلي مياد يه چيز واضح رو توضيح بده هي ميپره تو حرفش که چه ميدونم حقايق رو که نميشه عوض کرد و از اين حرفا!
والا ...با اين مستنداشون!
عشقستان اسماعيل
91/12/13
+
بامداد روز يازدهم
از هر شبي تاريکتر
از هر غمي غمگين تر بود
بار اين غم بيشتر انگار
بر دوش دو بانوي
بزرگوار عالم بود
يکي به اندازه تمام دنيا
غم ديده بود
يکي به اندازه تمام عمر سه ساله اش
اما
بانوي سه ساله
بارش سنگين شد
وقتي صورت مهربان پدر را
بدون دست هايش ديد...
آنقدر در چشمان پدر نگاه کرد
و زبان ريخت
تا روحش به چشمان پدر
عروج کرد..
خدايا دلم امشب تاب ندارد...
روحم چرا نمي پرد!
*زهرا.م
91/9/6
+
شام غريبان که مي شود،وقتي عاشورا تمام مي شود و شمع ها خاموش مي شود،وقتي همه هيئت ها شعر خداحافظي مي خوانند،وقتي همه از يتيمان زخمي و دخترکان بي معجر مي گويند،وقتي مداح ميگويد امان از دل زينب،وقتي هر چه سينه را چنگ ميزني نفست بالا نمي آيد،وقتي ياد رباب مي افتي که امشب بي علي اصغر مي خوابد،دلت مي خواهد بترکد،وقتي هر چه گريه مي کني بغضت تمام نمي شود،مي ماني که امشب واقعاً چه ميکشد زينب(س).
*زهرا.م
91/9/6
+
ديشب..خانمي گهواره اي را تکان ميداد.لالايي مي خواند آرام..آن طرف تر عده اي گريه ميکردند.بر سر و رويشان ميزدند.عده اي ناله مي کردند.نگاهشان به سمت آن خانم بود.مي گفتند خدا صبرش دهد...خانمي ديشب گهواره اي را تکان ميداد.گهواره اي خالي.گهواره اما بوي *علي اصغر* مي داد...*رباب* آرام لالايي مي خواند.*علي اصغر* از هميشه آرام تر بود.به جاي گهواره..زير *خاک *خوابيده بود..
*زهرا.م
91/9/4
+
در اين چند سالي که از خدا عمر گرفتم، در اين دهه هاي محرم،يک زمان هايي هست که هر چه روي چنگ بيندازي و شيون کني و به سينه بکوبي ،هرچه سر به ديوار بکوبي و خلاصه هر کاري بکني انگار اين غم دست از سينه ي تو بر نمي دارد.فقط يک راه مي ماند اينکه* جان* بدهي!
كانون فرهنگي شهدا
91/8/28
+
من تازه فهميدم که عيدي ما به فنا رفته!پوفففففففففففف!
راحيل بانو
91/8/15
+
.
ما ستاره هاي دنياي تو ايم
ته چشماي تو ناپديد ميشيم
ما رو ديوارا نوشتيم يه روزي
تا دو ساعت ديگه شهيد ميشيم
غزل صداقت
91/7/6
+
دلم خوش است که گه گاهي
ديده ام را
به نگاهي
مي کني ميهمان
منم که هميشه حريصم و شکوه مي کنمت
تو اما امام رئوفي
با اين شکوه هايم باز
مي نوازي مهمان
♥يک زوج خوشبخت
91/6/21
+
اينجا همه خوبند خيالت راحت ،من مانده ام و سه تا هم صحبت،اين گوشه نشسته ايم و دلتنگ تو ايم:من،عشق،خدا،عقربه هاي ساعت..
بي بال پريدن..
90/12/23
+
مي گفت خانه تکاني،در ذهنم مي آمد که انگار خانه را از سرش بگيري و هي بتکاني!آنقدر که ديگر ازش خاک بلند نشود.اما مي دانستم که اگر از سر دلش -که هميشه مي گفت مي سوزد- مي گرفتي و تا ابد هم که تکان مي دادي خاکش تمام نمي شد.همه ي خانه را مي شست.اما هيچ وقت دست به خانه دلش نمي زد.بعد از اينکه از کربلا برگشت،چند وقتي دل و دماغ کار کردن نداشت.وقتي رفتم ديدنش،فهميدم دلش را تکانده بودند!
بي بال پريدن..
90/12/22