خودکار نو
باز می کنم دفتر مهر را
در خاطراتش آب می شوم
میریزم به روی سطر ها
فرو می روم
در نقش دختری کوچک
با روپوشی آبی
که دلش را برده
می شوم قندی
و در دلش آب می شوم
می شوم بوی کتاب و دفتر نو
و هوش از سرش
می برم
می روم در گچ روی تخته سیاه
بچه ها را می بینم
که نگاهشان
دلم را قلقلک می دهد
می ریزم به روی نیمکت ها
و لا به لای پاک کن خورده های بچه ها
غلط می زنم و می افتم
آخر کف کلاس
می شوم خاک پای معلم
و بعد
که دلم ضعف می رود برای آن روزها
آرزو می کنم
که کاش دوباره مهر "من" بود!
می ایستادم رو به آیینه قدی اتاق
خیره می شدم به خودی که یک سال بزرگتر شده
بر انداز می کردم خود بزرگ شده ام را
و قول می دادم که امسال هم خوب است
خوش می گذرد
امروز چند سال است
که خوش نمی گذرد
خوب نیست
چون
چند وقت است
خودکار آبی نوشته های مهر "من"
تمام شده!
باید خودکاری نو بخرم..