شرط...
بودن
شرط زندگیست
و یاد
شرط ماندن
گفت بمان
گفتم می آیم
اما به شرط حیات.....
پ.ن: غرق شده ام در زندگی و بازی هایش....
زندگی را ورق بزن
بودن
شرط زندگیست
و یاد
شرط ماندن
گفت بمان
گفتم می آیم
اما به شرط حیات.....
پ.ن: غرق شده ام در زندگی و بازی هایش....
اولین سلام
یادت هست
نگاه های غریبه ای که اشنا بودند
خودم بودم
در میان سه نگاه
آن لبخند های ریز ریز
یادت هست
دلم افتاد از آشوب
وقتی
حرف زدم و خندیدید
آن همه دلهره رفت
یادت هست
چه ساعتها که گذشت
تا روز 4شنبه بیاید
لحظه نبود که شمارش نکنم
هر بار
یکی که غایب بود
چرا نیامدن ها
یادت هست
درس بهانه ی دوستی بود
اما
فرار های شما
یادم هست
ذرت مکزیکی
تولد و شیرینی
تمام مسئله های نا تمام
یادم هست
اینها که همه به خاطرم میماند
اما
تو که دوباره مدرسه ای
با آن همه معلم و
کلاس انسانی
ریاضی و تجربی و عربی
اگر روزی ببینمت جایی
نگرانم که بپرسم مرا
یادت هست...
سیاه پوشیدم
سیاهی برای دو پدر....
یکی پدر بزرگ
یکی بابای یتیمان کوفه
چقدر سنگین شده قلبم
چقدر غوغای غم دارم
فرقی ندارد
پدر
نبودنش حس یتیمی دارد
دیروز بود انگار
روزی که لبخند هایت
شادی دلمان بود
روزی که برای روز پدر
پیراهن خریدم برایت
پیراهن دو جیب چهارخانه
چقدر دوست داشتم
وقتی میپوشیدیش
با آن شلوار راحتی ساده
دیروز بود انگار
نهار، سر سفره
نشسته بودیم کنار تختت...
برای اولین بار
غذا گذاشتم در دهانت
نگران غذای من بودی
اشاره کردی با چشمهایت
.....
دلم برای چشمانت تنگ شده
دوریمان دارد
طولانی میشود
چه کنیم با این دل تنگ ِ خراب ِ دیوانه
...امسال نبودی کنارمان
به جای تو هم سیاه پوشیدیم
برای آقایمان
به جای تو هم گریه کردیم
برای تو هم سیاه پوشیدیم امسال
"آقا جان".....
پ.ن:دلتنگیهای بی درمان.....