منطق لَق!
نمی فهمی
دست خودت نیست
نفهم نیستی
کار دستم داده ای
که آنقدر شعورم
به اندازه ی دلم
تنگ شده!
و هیچ مفهومی
تا اطلاع ثانوی
از منافذ ادراکم
رد نمی شود
منطقت را نمی فهمم
چون اندازه ام نمی شود
مثل کفش های بزرگت
به پایم لق می زند
شاید هم بیفتد
گم و گور شود
دست خودم نیست
می دانی
کم می آورم
چون دلم برایت تنگ شده...