سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساده رنگ

زندگی را ورق بزن

ماه من

دلم گرفته

سفره ای پهن کردم

 پایانش

پایان  توست

گفته اند فردا می روی!

من نیز

این سحر آخر

چمدانم بسته است

می روی

من به دنبالت

بعد از اذان

می مانم آخر  جا،می دانم

این رسم هر سال است

عید می آید اما

بندگی نکرده ام باز

نام من را در میهمانان سال بعد

می نویسی؟

ماه عاشقانه های من

باز سال دیگر

مهمانم می کنی

هر شب تا سحر؟!

این منم

افتاده بر خاک درت

التماست می کنم

بیا این بار

مرا هم با خود ببر!


+ نوشته شده در شنبه 91/5/28 ساعت 5:50 صبح توسط راحیل نظر


دیدار

زمان را نگه می دارم

در آن لحظه که تو میرسی

و بارها

آن را تکرار می کنم

و هر بار

بند ریسیده دلم

از هم وا می رود

این را می فهمی 

از نگاه بی ثباتم

نگاهت را می دزدی

مبادا که بفهمم

بند دلت

مدت هاست پاره شده!


+ نوشته شده در پنج شنبه 91/5/26 ساعت 5:41 صبح توسط راحیل نظر


عزم..

خجالت می کشم

از او که آن بالا نشسته

زمین احساسم را

شخم می زنم

هیچ نمی گوید

هر بذری را می کارم

فقط نگاه می کند

نگاه نگرانش را

نمی کنم احساس

یادم میرود نگاه هر روزه اش را

و در دل مشغولیهایم

غرق می شوم

و او نگران می ماند

زندگیم را

پاره پاره می کنم

آنش می زنم

فقط می نگرد

"بنده ی نازنین من

با هدیه من چه می کنی؟"

این پرسش نگاه های اوست

بی شک

امروز نگاه نگرانش را

حس می کنم

می خواهم عزمم را جزم کنم

می خواهم

نگاهش کنم..

 

پ.ن:خدایا نگرانم باش


+ نوشته شده در چهارشنبه 91/5/25 ساعت 2:42 صبح توسط راحیل نظر


   1   2      >